مرد نوشت

آبرسان، مرطوب کننده، پاکسازی، پرایمر و پودر فیکس، شست و شوی صورت، شست و شوی واژینال، کرم مرطوب کننده دست، کرم و پماد مخصوص واسه اگزمای پوستی دست و بدن و...، شاین بدن، اسپری بدن، عطر و ادکلن، رژ گونه، رژ لب و سایه چشم و پنکک و ...هزار چیز دیگه؟

چه گویم... امان...

هی میره میاد میگه حس میکنم پیر زن هستم یکم باید به خودم برسم فلان چیز ارایشی رو بخرم بزنم فلان کارو بکنم، فلان چیزو از اینستا و سایت ها و... سفارش بدم برام بفرستن

نویسنده: مرد متآهل نظرات:

اجمال «خلاصه نویسی»

چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۱۴، 17:2

درسته، تقریبا دنبال این طور کلمه ای بودم برای تیتر پستم. حس میکنم خیلی طولانی و جامع و مفصل حرف میزنم و توضیح میدم. یکی دوبارم بهم گفتن اطرافیان...بغیراز این موضوع هم، خودم دلم میخواد کوتاه تر بنویسم. مخصوصا پست ها و پیام هامو تو شبکه ها...انگار نمیخوام هیچ سوءبرداشتی از حرفم بشه و میخوام منظورمو کامل و شفاف بگم تا بقیه حرفمو یجور دیگه نفهمن! ممکنه از گذشته یا اتفاقی آب بخوره این موضوع!

+ اگرچه این کیبورد مغازم خیلی نرم و روان و سریعه و دوستش دارم، ولی حس میکنم بخاطر ساده بودن و نداشتن جای استراحت دست و مچ، داره اذیت میکنه مچ دست چپمو

امروز اینقدر بی حال بودم و جان هیچ کاری نداشتم که از بیکاری روآوردم به اومدن به بلاگفا و حتی چندتا وب دیگه رو نسبتا یه تورقی کردم و بعضاً کامنت هم گذاشتم...راستش اینطوری داشتم حس میکردم یکم حالم بهتر میشه و یکم وقت گذاشتم برای خودم و برگشتم به اون دوران نوجوانی و اوایل جوانی که اینطور چیزا برام عادی بود و هرکاری دلم میخواست بکنم براش وقت داشتم و با خیال راحت تو سایت های مختلف وب گردی میکردم.

میام ادامه پست قبلیم رو مینویسم

نویسنده: مرد متآهل نظرات:

آرامش

چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۶/۱۴، 12:57

حرفای زیادی هست ولی باید هول هولکی بنویسم. خیلی دلم میخواد یه کش اساسی به بدنم بدم و بدنمو از این کرختی در بیارم. خانم هم اینطور حسی داره مدام. شاید از نداشتن تفریح و ورزش و تنوع تو زندگیمون هست/// چرا هول هولکی؟ چون قرار گذاشتم الانا برم خونه برای نهار و حمومی که بقول خانم دو سه روزه نیت کردم برم ولی قسمت نمیشه یا خسته ام و...، بعدشم ساعت 3.5 شاید بریم مرکز استان تا کارامونو بکنیم و اونم یکم خرید مرید کفش و مانتوی اداری و اینا داره بکنه، منم کارای مغازمو روال کنم... ولی شدیدا دلم نوشتن میخواست.

اولا بیشتر از هرچیز دلم میخواس اینم بنویسم لابلای همه پستای قبلی، که رابطمون خداروشکر بهتره به نسبت قبل. بیشتر باهمیم خوبتریم و بیشتر خوبیم باهم و آرامش بینمون بهتره خداروشکر. دلم میخواست بجای ناراحتیای ریز روزمره بیام این موضوع رو بولد کنم توی وبم و بابتش شکرگزار باشم و بیشتر جذبش کنم...

دلیلشم یه مقدارایی نسبت میدم به اینکه خودم یه اصلاحاتی رو خودم کردم از نظر معنوی! و هنوز جا داره و باید تمام و قاطع بشه ...یکم زمان میدم بهش...لغزشهایی هم هست که امیدوارم و از خدا میخوام تمام بشن و به ثبات دل و قلب و عقل و ایمان برسم و قدم هام استوار بشه ...اونوقت بنظرم قطعا شیرینی زندگیم بیشتر میشه///

الان دارم مینویسم ولی اون حسی که میخوام رو بهم نمیده...کاش زودتر شروع میکردم نوشتن تا با آرامش بیشتری مینوشتم و بیشتر مینوشتم. (همچنین دلم میخواد آهنگ وبمو عوض کنم و موضوعشو بهتر کنم چون اونم نشانگر اوضاع ناخوب زندگیمون بوده و دلم میخواد تغییرش بدم و این پست و آهنگ و... شروع تغییرات خوب و رسیدن شیرینی های زندگیم باشن و من بعد همش خوبیا و مثبتای زندگیمو بیارم اینجا بنویسم...البته، شاید بخوام یکم رک تر، واقعی تر، بدون ترس از قضاوت بنویسم و خود واقعیم باشم و برای اصلاح و بهتر شدنم بنویسم و تلاش کنم...)

یادم باشه ادامه این پستو راجع به کار و مغازه و مشتری و قلیون کشیدن و فعالیت جنسی و...ام بنویسم وکامل کنم، البته شاید با رمز و ادامه ی پست. بیشتر به نیت ثبتش برای خودم و اگه کسیم رمز خواست میدم، ولی نمیخوام عمومی رو صفحم باشه، هشتگای پست رو هم بنویسم

نویسنده: مرد متآهل نظرات:
© مرد نوشت