وقت نمیکنم بیام کامنتایی که دوستان لطف داشتنو جواب بدم و بخونمشون، در اسرع وقت میام حتما. پوزش
فارغ از هر بار فکری منفی و مثبتی، فکر میکنم زن و مرد، بخصوص مرد؛ احتیاج به وقت خالی و آزادی بیشتری داره که بخواد در اختیار خودش باشه یا حتی با دوستاش و اطرافیانش. مخصوصا اگه یوقتایی خونه هم خیلی اوقاتش تلخ میشه یا اصلا حالشم خوبه باز احتیاج زیادی داره به راحت بودن
من مثلا اگه یه ساعت تو خونه یا جایی بشینم و یه خبری ازش نگیرم یا حرفی باهاش نزنم یا یه پیچی دورش نخورم، قطعا یه تیکه ای چیزی میاد.
دیدی میگن تو سالهای بعداز ۱۰ سالگی و اینا بعداز ازدواج دیگه ژنو مرد کمتر وابسته ان که پیش هم باشن همش و بقول معروف این لوس بازیا مال سالای اول زندگی هست؟ بنظرمن همون سالهای اول زندگی هم نباید باشه. هرچیزی به اندازه خودش! مخصوصا وقتی میدونی نذاشتی چندان دل خوشی ازت بمونه براش، دیگه یکم باید فضا برای تنفس و خوب شدن بهش بدی تا خودش خودشو ریکاوری کنه
نمیدونم واقعا این چه حسیه. دوست داشتنه، عادته، وابستگیه، کمبود محبته یا هرچی... ولی چیه که حتی بعداز ازدواج و قبلشم نخوای یه شب خونه پدرت بمونی... نه که بگم بودنش پیشم اذیتم میکنه ها، ولی موقعیتهارو سخت میکنه. مثلا من یه روز کار زیادی دارم، درحالیکه اون خونه باباشه و میخوادم بمونه اونجا، یا منم باید بمونم پیشش یا هی رفت و آمد کنم و خستگی و رفت و آمد و دشواری بیشتر بشه. در حالیکه من اگه شب قبلش خونه خودم یا بابام بمونم که نزدیک مغازمه، راحت به کارام میرسم
حالا اگه اینو بخودش بگی، میگه تو ازم فراری هستی، یا بهم وابسته نیستی و یا کم تراز من دوسم داری و منم میخوام مثل تو مهم نباشه برام!! و...!
بقول خودمونی تر، پسر از دختری که دائم کنه بشه بهش و بچسبه بهش چندان خوشش نمیاد. نه بخاطر خوشش نیومدنش، بخاطر دست و پا گیر بودنش. در حالیکه اگه در عین صمیمی بودن، یه فاصله و فضایی رو هم رعایت کنه، قطعا صمیمیت بینشون هم بیشتر میشه. نه بچسبه و دورش کنه از خودش