چه حسیه اسمش؟
حس اینکه فکر میکنی همه چیز درباره حساب بانکیتو و خرج و درآمدتو باید ازش پنهون کنی و همه چیزو یجور دیگه بهش بگی! تا بتونی مدیریت کنی و جلوی خرجای تحمیلیشو بگیری. نه اینکه بخواد عمدا آسیب بزنه بهتا، یا مانع پیشرفتت بشه عامدانه، فکر میکنه پول هست و اینم باید به هرچی که میخواد برسه. یا مثلا فکر میکنه پول هی میاد، مهم نیست الان هست یا نه، میگه خب این لازمه، اینو میخوایم، اینو دوست دارم، الان نخریم دیگه بعدا نمیتونیم بخریم، یا مثلا شده نهم دهم سر برج یا این حدودا، میگم ۳ چهارم حقوق من خرج شد رفت، خرید مواد غذایی و گوشت و مرغ و قسطا و واما و اجاره خونه و...، الان مثلا دو تومن یا سه تومن مونده تا سر ماه، مدیریتش کنیم. یا مثلا شده ۲۳.۲۳ ماه، میگم من واقعا ۲۰۰.۳۰۰ تومن مونده تو حسابم، یکم افسوس میخوره که نمیدونم ناشی از چیه حالا، اینکه درآمد کمه یا خرج زیاده، فرقی نمیکنه، ققط همون افسوس خوردنست، بعدش باز انگار نه انگار من همچین حرفی گفته بودم یا اینطور وضعیتی داریم، هرچی لازم داریمو لیست میکنه یا یکی یکی میگه میخریم. منم کمو زیاد تو حساب مغازه هست و برمیدارم میخرم میارم. ولی خود مغازه هم برای سر پا موندن واقعا احتیاج داره به این پولی که تو حسابش هست. جدیدا بعداز ۵.۶ سال بلوغ و دست به جیب شدن، تازه مفهوم پس انداز رو یاد گرفته و میگه حقوق تو رو که خرج میکنیم، کم اومد از مغازه بذاریم، حقوق خودشم بعداز پرداخت قسط وام ازدواجش و ماهی ۱.۵-۲ تومنم تو جیبی برای خودش فقط، ماهی ۳.۴ تومنشو پس انداز کنیم من طلا بخرم!! کل خرج خونه و ماشین و موتور و قسط و وام ها...با من، حقوق اونم برای وام باباش و خرج دلخواه خودش و بقیشم پس انداز، که اونم نمیتونه و هر ماه یه بامبولی براش پیدا میکنه و از بین میره. فقط بطور رسمی یه ردیف بودجه برای خونه از محل درآمد مغازه ایجاد میکنیم که از این به بعد بی مهابا تر خرج کنه به خورد و خوراک و پوشاک، بعد بعد منم هرماه زور بزنم تا قسط و چکای مغازه رو اوکی کنم و جدیدا هم هرچی میخرم قسطی و قرضی و چکی بخرم حتی جنسای مغازه رو! در صورتی که من قبلا اصلا قسطی و چکی هیچی نمیخریدم و حساب مغازه هم همیشه پس انداز داشت.
حس بدیه فکر کنی باید همه چیو بزنی به اسم یکی دیگه، حتی اگه پس اندازی هم داری باید بریزیش به حساب یکی دیگه تا اگه مجبور شدی دیگه موجودی حساب بانکیتو بهش نشون بدی تا قبول کنه یکم کنترل کنه مخارج رو، چیزی تو حسابت نباشه. وگرنه براش برنامه میریزه
یا حس اینکه وقتی چیزی میخری چه برای خودت چه برای مغازه (مثلا امروز یه پرینتر جدید خریدم) باید دروغی بگی داداشم بهم پول داده گفته لازم داری بخر کارت راه بیفته مغازت بچرخه بعدا بهم میدی. موتور میخری بگی فلان دوستم پول قرض داده بهم گفته هرچند ماه طول کشید هرچقدر تونستی بدی بده عیب نداره. همینطور.... هرچی و هرکار کردی، بنوعی قایم کنی. چون بدونه پول یا پس انداز داری، توقعاتش فروکش نمیکنه. فوران میکنه. بدون اینکه بدونه نیاز به پس اندازی هست و باید برای خرید و خرج اولویت داشته باشه توی زندگی.