دیشب ساعت ۱۲:۱۵
مثل خیلی وقتا از خستگی و تا حدود زیادی هم یجور ناراحتم که فقط میتونم بخوابم و خوابم میاد. تو هم دیشب که من خیلی خوابم میومد و کامل خواب بودم و از خانه داداش اومده بودیم، پاشدی رفتی چایی دم کردی و نشستی سر مبل فیلم دیدن تا ساعت ۲:۳۰ شب، هم امشب که از خونه بابات اومدیم و الان ساعت ۱۲:۱۵ شب هست، تو باز نشستی ادامه فیلمتو ببینی؛ در حالیکه با ناراحتی خودت منم ناراحت کردی و امشب برای دومین بار گفتی آدم سرد میشه و...، منو هم سرد کردی و باز به فکر بردی و قلبمو یخ کردی. میدونی، آدم شاید انتظارشم بیجا یا بیش از اندازه ست. ولی دلش میخواد اینجور جایی زنش بجای فیلم، وقتی میبینه تو بهردلیل گرفته ای، بیاد کم کم حال تورو خوب کنه. نه اینکه دوبار بگه من گریه کردم تموم شد رفت تو چته؟ تو چرا اینجور میکنی؟ + منم بگم هیچی دارم فکر میکنم با خودم. توام میگی اینجوری فکر؟ میگم اره دیگه ادم بخواد فکر کنه ساکت میشینه یه جا و فکر میکنه. توام دیگه بیخیال میشی و میری سر فیلم. میگی زندگی است دیگر!! اگه نخوام بگم هردفعه، خیلی وقتا سر یه سری چیزای کوچیک که شاید بیشترشم رفتارای تو مقصر اون حرف یا رفتار یا ناراحتی من بودن، خودت باز از من ناراحت میشی میگی چرا اینجور میکنی و انتظارم داری من بیام معذرتخواهی کنم یا بیام منت کشی و آشتی و... و اگرم نیام میکنی یه قضیه جدید و بزرگتر. اصلا ندید میگیری عامل ناراحتی یا رفتار منو. نمیبینی خودت چی کردی. و فکر میکنی کارای تو هیچن، ناراحت کننده نیستن. اذیت کننده نیستن. هروقتم بگم یا قبول نمیکنی یا نهایتش با ناراحتی و یا از سر اینکه بحثو تموم کنی میگی غلط کردم، معذرت میخوام، آره مقصر منم و...، منم دیگه بیخیال حرف زدن میشم و... بعد میگی پارسال خودمونو با امسال مقایسه میکنم که پارسال چطور بودیم تو نامزدی، امسال چطوریم. راست میگن نامزدی خوبترین دوره ست. بقیه هم میگفتن من میگفتم نه زندگی قشنگ تره ولی الان میبینم اونا راست میگن...نمیگی علت سرد شدن و ناراحتی و گرم نبودنا چیه و...