به دنبال آرامش
خونه داداش بودیم
هرکی دقیقا چیزیو که نداشت میگفت با ارزش ترین چیز و مهمترین چیز برای زندگی
داداش بزرگه میگفت دندون بهترین چیزه من اگه ۵۰۰.۶۰۰ میلیون پول داشته باشم اول از هرچیزی میرم همه دندونامو میکارم. بزرگترین لذت زندگی یکیش داشتن زنه یکیش دندان و خوردن و شکم. که بعید میدانم نظرش راجع به اولی واقعا همینی باشه که گفت. چون میدونم اونم کم ورم نخورده و نمیخوره از دست زنش.
کوچیکه هم میگفت فکرکنم چشم نمیدونی چیه که میگی دندون و...
بعدش یکم شلوغ شد و گفتم وایسید تا یچی بگم بهتون. اونی که چشمم و دندونم و همه چیم داره آرامش نداشته باشه به دردش نمیخوره. چشم و دندان و ثروت دنیاروهم داشته باشه ولی آرامش و دلخوشی نداشته باشه هیچ لذتی از زندگی نمیبره.
...
واقعا یوقتا که دیگه میرم توی آمپاس، از اعماق وجودم دلم میخواد مجرد می بودم و میگم چطور ممکنه همچین بچه ای زن من شده باشه و واقعا چرا اینقدر متفاوت از چیزی که میخواستم تونستم انتخاب کنم و همون موقعا که دلبستگی هم خیلی کمتر بود و...، پس نکشیدم
این حجم از حرص خوردن، حسرت آرامش داشتن، بدو بدو، ورم خوردن سر حساب کتاب زندگی و دخل خرج خونه، اینقدر عصبانی کردنت سر چیزای عادی،
الان از خونه داداش برگشتیم نشسته جلوی آشپزخونه برای چندمین بار میپرسه تو منو بیشتر دوست داری یا مامانتو؟
میگم چرا همش اینو تکرار میکنی که این حس آدم بهش دست بده که یجایی باید بین تو و مامانش یکیو انتخاب کنه؟
درحالیکه من ازش ناراحتم واقعا هنوز به خاطر یه سری خورده کارای ریزش تو خونه داداش که ناراحتم میکرد و سر تایم برگشتن و تیکه و اشاره هاش به ساعت و طی و قرار گذاشتنش برای برگشتن قبل از اومدن، و الان اومدیم خونه تازه میپرسه تو منو بیشتر دوس داری یا مامانتو. واقعا نتونستم بگم با این همه انتظار داری از مامانمم بیشتر دوست داشته باشم؟
چرا عقلش به این نمیرسه که عاشق ترین مجنون هم نمیتونه لیلی شو بجای مادرش بذاره و هرکس جای خودشو باید داشته باشه.
بهش میگم یه برو پیش مشاور یا روان شناسی، بگو من همچین سوالایی از شوهرم میپرسم، یا اون شوخیای مزخرف و نفهمانه دوران عقدو از شوهرم میپرسیدم، ببین میگه تو خل بودی یا نه...
میگم اونموقع اوایل آشنایی میپرسیدی اگه من بهت خیانت کنم چیکار میکنی؟ این سواله اخه اوایل اعتمادسازی، میگه میخواستم بشناسمت. گفتم آدمتو از کردار و رفتارش بشناس نه با حرف و لفظ. برای حرف زدن و خر کردن تضمینی نیس که. باید ببینی طرف اونموقع گوشت خورشتی ازت درمیاره یا نه. این حرفاش وقت ذهنیت منو اون موقعا خراب میکرد و اینقد ازین حرفا و شوخیا کرد که ذهنیت من بد و ناراحت موند از نوع شوخیا و سوالاش. یا مثلا میگفت یبار که خونه نبودم میخواسته شوخی کنه بهم اس بده یکی رو مخاطب قرار بده بگه بیا خونه فلانی خونه نیس بعد ببینه واکنش من چیه!!! حتی از این که گفت میخواسته بشوخی اینکارو بکنه نصف روز حالم بد بود و عصبانی بودم چون بارها بهش گفتم راجع به این چیزا شوخی نکن و من حساسم از این چیا کنجکاوی هم بکنی. چون میدونست بدم میاد و هی تکرار میکرد. یا همون اوایل نامزدی اومد گفت رمانی میخوندم دختره به نامزدش میگه داداش ناتنیم بهم تجاوز کرده و پسره باورش نمیکنه و ولش میکنه تو بودی چی میکردی؟؟ آدم فکر میکرد میخواد پختت کنه و یچیزی بهت بگه. یا برای رفتن به معاینه میگفت اینکارو نمیکنم و بعدش یه دعوا و ناراحتی بینمون بود و...سر پوشش و مانتوی کوتاه بلندشم که همیشه بحث داریم و از خر شیطون هم پایین بیا نیست.
واقعا بخوام وایسم بنویسم دوجلد کتاب میتونم بنویسم از کاراش.