خودمو بزنم اون راه
تنها جایی که اون آرام میگیره و منم آرامم و میتونم بدون ترس اذز اینکه بگه چرا به من توجه نمیکنی به کار و بارم برسم و منم وقتم مال خودم باشه، خونه ی باباش هست.
امروز دو روزه خونه مون عزاداریشه مثلا بخاطر اینکه مغازش خوب نمیچرخه و ناراحت اونه یا میگه کاروبار کلاس مدرسم خوب پیش نمیره من همش حرص میخورم و حس میکنم مفت کار میکنم و...
همه ی اینا ناراحت کنندست بجای خودشون، ولی نه اونقدی که دو روز عزا بگیری بخاطرش. یا از ساعت ۱۰ شل بخوابی تا ۱ بعدازظهر فرداش و دو روز کامل بگی حوصله ندارم.
اما الان امشب همه چی خوبه دیگه الان.
حوصله ندارم اینم بگم که بعدازشام امشب میگفت تو برای خوب کردن من هیچی نکردی! گفتم خیلی کارا کردم ولی با این شرایط تو فقط داشتن یه پول قلمبه و پولدارشدن یه شبه بود که میتونست خوبت کنه!!
کمتر بگم خودم خوبتره حالم...بذار یادم بره و از فازش دربیام. خودمو بزنم اون راه