مرد نوشت

حیف

چهارشنبه ۱۴۰۳/۰۱/۲۹، 15:50

حیف عمرمون...حیف این روزای خوب... این همه تلاش...این جوانی... این موقعیت و کارها...

اصلا معلوم نیست این زندگی قراره درست بشه یا نه... بشه زندگی یا نه...

از یه آدم امیدوار و پر تلاش و انگیزه و خوش بین، تبدیلم کرده به یه آدمی که دلش به هیچی خوش نیست...حتی اگه توی نیاوران کاخ داشته باشه به جای یه خونه ۸۰-۹۰ متری و حیاط دار، یا یه آپارتمان نشین تو نقطه خوب شهر...

به آدمی که هرچیم پیش بره دیگه بابتش خیلی خوشحال نیست...میگه خب تهش میخوام با اون داشته باشمش دیگه...اون که میخواد کوفتم کنه از دماغم در بیاره

شدم آدمی که دلش نیست بیاد خونش... چون دلش خوش نیس توی خونش...تا یادم میاد اینطور بودم که دلم نخواسته زودتر از وقتی که باید، برم خونه. اگه میتونستم زودتر برم نشستم تا حداقل ترین تایمو پیشش باشم...

شدم یه آدمی که خیلی وقته انگار دیگه از خواسته های مثبتش حرفی نمیزنه و نمیتونه روشون تمرکز کنه...

نویسنده: مرد متآهل نظرات:
© مرد نوشت