کدام جمعه شده؟
بم میگی تاحالا شده یه جمعه ای بگی پاشو املت درست کن بریم یه جا بشینیم یه جایی بریم!! واقعا کدام روز و جمعه و پنجشنبه رو تو کوفت من نکردی که من دلم خوش باشه و بگم پاشو بریم بیرون خوش تر بگذره بهمون
میگی عقد بودیم میگفتی با خونواده هامون بریم الآنم میگی بریم خونه پدرمادرامون یا ...
اخه امروز من بهت گفتم بریم خونه بابای من، شد این حرفت که میگی جمعه هام میگی بریم خونه باباهامون. وگرنه اون روزایی که بخوای بری دهات خودتون همچین حرفایی نمیزنی و دیگه دلت نمیخواد جمعه ها بمونی خونه پیش من باشی. یا تهش میخوای اونجا باشی و منم نگه داری پیش خودت. راست میگی وقتی دلتم برای مامانت تنگه هنرکن نرو پیش اون بگو من دلم میخواد پیش تو باشم. نه وقتی از خانوادت سیری یا میدونی فردای جمعه اش میخوای بگی دلم اینقدر مامانمو میخواددد، دارم میمیرم برای مامانم و....، ولی امروز جمعه رو میخوای پیش من بمونی و کوفتم کنی و خواستم برم پیش خونوادم اینقد گله کنی در قالب {روش صحیح زندگی}!!!! اومدی گله هاتو میکنی و یجوری بمن حرفاتو میزنی که منو از رفتن پشیمون کنی بعد میگی این اسمش روش صحیح زندگی هست. خوبه. بلدی توام پس. درحالیکه من میخوام یه ساعت پیش عمو و داداشم بشینم، میگی خب خودت برو من که حرفی نزدم.
ولی تو بخوای بری پیش خونوادت، منم میبری با خودت. وگرنه من هرجایی بمونم حتی من مرده باشمم که اون روز پیش تو نیستم، داخل قبرمو جهنم میکنی برام. هی هم میگی من سگ در جهنم نیستم با این چیزی که از من برای خودت ساختیا!! بعله :)
خونواده تو که برای نهار شام حتی منتظر همدیگه که هیچ، منتظر مایی هم که مهمونشون هستیم نمیمونن. واقعا مثلا نیم ساعت دیرتر غذا بخورن از گشنگی غش میکنن؟؟ هروقت ازسرکار و مغازه رفتیم خونه تون دیدیم بابات غذاشو خورده میگه دیگه من گرسنم بود خوردم شمام بخورید یا بارها سر اینکه اونا الان غذاشونو میخورن و یا غذاشون دیر میشه صداشون درمیاد بحث کردیم و ریده شده به اعصابمون. تو خونوادت اینه که خوشت نمیاد باهاشون جایی بری و ازشون فراری ای خودت هم میدونی، از بابات خوشت نمیاد از داداشت خوشت نمیاد، بعد منم به پای همچین خانواده تو، پیش خانوادم نرم و سال به سال ببینمشون و کنارهم جایی بریم؟؟؟
اینم از جمعه امروز مثلا موندم خونه پیش تو!! مثل خیلی وقتا، تو یه طرف تو کار و لاک خودت، منم یه طرف
هی میگی بیا برو دیگه، برو تو خدا و... من که حرفی نگفتم کاری نکردم نگفتم نرو. اره گفتی برو ولی یجوری که اگه برم انگاری از سگ کمتر بودم رفتم و انگار میرم با دوست دخترم برم هتل بخوابم، یجوری بعدش کوفتم میکنی و میزنی تو سرم که تو روز جمعه ای پیش من نموندی
×× شاید از یه ماه پیش تاحالا کامنتایی که برام گذاشتین رو دل و دماغ نداشتم جوابی بدم درست حسابی، چون دلم میخواد منم از زندگی شما بخونم و احوالتون رو بدونم. وقت بیشتری میخواد و دل و دماغ. حتی جواب هم ندادم ببخشید. سعی میکنم بتونم در فرصتی زود بیام و بهتون پیام بدم. ممنون که گهگاه دلگرمی و راهنمایی میدید بهم